طاهاطاها، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
تانیاتانیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

طاها و تانیا

برگشت از غیبت طولانی

آخرین مطلبم تو وبلاگ به اوایل امسال برمیگرده.مطلبی که خبر از اومدن نی نی دوم رو میداد.باورتون نمیشه اینقدر در طی این چند ماه درگیر آزمایش و سونو بودم که وقت نکردم بیام و از نی نی بگم.به طور خلاصه 8اسفند 92 فهمیدم باردارم.از اون موقع به خاطر حساسیتهای من انواع آزمایش ها و سونو های سلامت جنین رو دادم.مهمترین این آزمایشها آزمایش غربالگری و سونوی nt در هفته 12بارداری حدودا 27فروردین و آزمایش غربالگری کواد مارکر در هفته 15بارداری حدودا 25اردیبهشت بود.سونوی آنومالی هم در هفته 16 و 18 انجام شد.بهترین و زیباترین سونو در هفته 13انجام شد که فهمیدم نی نی یه دختر خوشگل و ملوسه.دوست داشتم یه دختر داشته باشم.پسر رحمته ولی دختر نعمته.خدا جونم شکرت .حس میکن...
25 شهريور 1393

روز اول مهر

امروز روز اول مهر و شروع سال تحصیلی جدیده.خیلی دلم گرفته.دیگه امسال سرکار نمیرم.همیشه روز اول مهر تو دانشگاه خیلی سرم شلوغ بود.ورودی های جدید سرویس اینترنت , پرینت ,.... میخواستند و باید واسه همشون اکانت ایجاد میشد و کارهای دیگه. از طرفی دیگه ناراحتم از اینکه طاهای من الان چهار سال و نیمشه ولی هنوز حرف نمیزنه و حتی درست راه نمیره.فقط بعضی اوقات چند قدم تاتی میکنه و همیشه چهار دست و پا حرکت میکنه.خدایا نکنه پسر من هیچ وقت حرف نزنه.نکنه از نظر هوشی مشکل داشته باشه.وای نمیتونم تصور کنم.یعنی میشه پسر من هم چند سال دیگه روز اول مهر بره مدرسه.مشق بنویسه.نقاشی بکشه.توپ بازی کنه..... خدایا چه امتحان سختی.
1 مهر 1392

تصمیم به بارداری دوم

چند هفته است که تصمیم گرفتم مجددا باردار بشم.بعضی از دکترهای.طاها.میگن اومدن یه بچه دیگه   شاید به مشکل طاها کمک کنه.نمی دونم.خیلی دودلم.اگه باردار بشم کسی نیست که طاها رو ببره کاردرمانی و گفتار درمانی. طاها دیروز در کمال ناباوری بعد ازمدتها چند قدم راه رفت.دیروز تو تصمیمم برای بارداری مجدد شک کردم.
1 مهر 1392

معرفی مامان طاها(مامان سهیلا)

اسم من سهیلاست.34 سالمه.تحصیلاتم کارشناسی کامپیوتر و کارشناسی ارشد مدیریت  آموزشی.من تا یک ماه پیش در دانشگاه علوم پزشکی تهران کار میکردم.سمتم رییس واحد انفورماتیک یکی از دانشکده های دانشگاه بود.من یه خواهر داشتم بنام سالومه که متاسفانه 7 سال پیش در اتوبان حکیم تصادف کرد و برای همیشه منو تنها گذاشت.من دیگه خواهر و برادری ندارم.من با خواهرم دوقلو بودیم.هر دو یک رشته و یک دانشگاه.ما یک روح بودیم در دو جسم.بعد از فوت سالومه عزیزم به خاطر اینکه جای خالی خواهرم رو کمتر احساس کنم تصمیم گرفتم باردار بشم.خواست خدا بود و دو تا پسر دوقلو باردار شدم.اسمشون رو محمد طاها و محمد پارسا گذاشتم.اخه سالومه اسم پارسا رو دوست داشت.ولی چه کنم که شادی من طول...
19 شهريور 1392